هروقت میام پارسی انگار حجمی از حرفهای در گلو مانده می خوان فوران کنن... تو اینستاگرام کسی حوصلهی کپشن خوندن نداره همیشه حرفهات تو گلوت میماسه... همه انگار آشفته اند... و بی سامان، عجول دلم تنگ شده برای وقتهایی که راحت حرف دلمو اینجا مینوشتم همین الان هم نمیدونم اصلا کسی پستمو میخونه یا نه:) سوت و کوره ولی بازم دوستش دارم با همه ی غربتش... من چه گویم که غریب است دلم در وطنم... ای نی محزون کجایی؟ سوختیم آه از آن آتش که ما در خود زدیم پ.ن. به یاد زنده یاد هوشنگ ابتهاج پ.ن 2: خط خودمه دیگه:) اسم نمینویسم معمولا پای خطهام
به ما چگونه نوشتن و واگویه کردن حرف دل رو یاد داد...
نمیتونی راحت حرف دلتو بزنی
تیره شد آیینهای کافروختیم
دود سرگردان بی سامان شدیم
Design By : Pichak |